عرفا دشمن همیشگی عقل را دل انگاشته اند و جدال مستمر و پیوسته آنان را ناگزیر دانسته و مباحثه میان آن دو را این گونه انگاشته اند :

دل گوید :عشق آورده ام ؟
عقل گوید : عشق ! عشق چیست ؟
دل : مفهوم بودن است !
عقل : بودن...بودن برای چه ؟ به کجا ؟
دل : به آن بالا .
عقل : تا آسمانها ؟
دل : خیلی بالاتر... تا خلوت خالص حضرت عشق !
عقل : چه خوب !من هم می توانم بیایم ؟
دل : تو نه ! ولی اگر خود را فراموش کنی با بالهای "ع"و"ش"و"ق" آری !
عقل : چگونه ؟
دل : "ع" عبیر است نسیم دلنواز روح ."ع"عطر دلنشین ایمان به حضرت دوست است ."ع" عالم معناست . عهد است عدم است نیست شدن است و دوباره هستی یافتن !
عقل : این همه معنا دارد !
دل : هر کدامشان دنیایی اند مرحله ای اند . بوی عطر و عبیر را می شنوی علاقه مند می شوی . بعد باید دل بکنی اگرعالم معنا را می خواهی باید نیست شوی فنا شوی و بعد ((عند ا...))
عقل : خب "ش" چیست ؟
دل : "ش" شیرینی آشنایست شهد است شهادت است شراب است سپس شکر "ش" شمشاد است قامت بالای دلبر است . "ش" شقایق است شوق است شوق به معشوق را می خواهی شراب عشقش را بنوش ! آنگاه قول دوستی با تو می بندد .
یعنی همان "ق". قول الهی قسم الهی و قلم . صنع کردگاراست همه هستی است ."ق" قدرت رب جلیل است قاعده هستی است . قامت یار است . قول دوستی است آنچه همه محتاج آنیم !"ق" قسط است . عدالت است که عاشق به معشوق می رسد .
میبینی !"ع" و "ق" یکی اند و "ش" شرح این دواست .همه یکی اند ! همه عشق اند ! یعنی بالاترین!
عقل : بالاتر هم هست ؟
دل : آری بالاتر هم هست !.......
بر گرفته از کتاب ( لطفا گوسفند نباشید)
ادامه دارد .
عالیه ... اگر لطف کنید منبع رو ذکر کنید ممنون میشم