انجمن متفرقه

جایگاهی برای به اشتراک گذاشتن دوست داشتنی ترین خواندنی ها،دیدنی ها،شنیدنی ها و ...خود با دیگران

انجمن متفرقه

جایگاهی برای به اشتراک گذاشتن دوست داشتنی ترین خواندنی ها،دیدنی ها،شنیدنی ها و ...خود با دیگران

قصه گل و خار

غنچه از خواب پرید

و گلی تازه به دنیا آمد

خار خندید و به گل گفت "سلام"

وجوابی نشنید

خار رنجید ولی هیچ نگفت

ساعتی چند گذشت

گل جه زیبا شده بود

دست بی رحمی آمد نزدیک

گل سراسیمه ز وحشت افسرد

لیک آن خار در آن دست خلید

وگل از مرگ رهید

صبح فردا که رسید

گل صمیمانه به او گفت "سلام" .

نظرات 1 + ارسال نظر
من یکشنبه 17 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 03:31 ب.ظ

زندگی همینه...
به یاور های همیشگیمون اهمیت نمیدیم..........اونا رو جزیی از زندگی روزمره می دونیم . فقط تو موقعیت های سخته . که می فهمیم چه گوهر های با ارزشی در کنارمون هستند که ما نمی بینیمشون.
ممنون....زیبا بود .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد