پیرمردی فرتوت و از کار افتاده از روی ناچاری برای ادامه زندگی به خانه پسر ، عروی و تنها نوه 4 ساله اش رفت. دست های پیرمرد لرزش داشت ، سوی چشمهایش کم شده بود و به سختی قدم برمی داشت .
تمام اعضای خانواده در کنار یکدیگر دور میز دور میز غذا می خوردند .اما دست های لرزان پیرمرد و کم سویی چشمهایش غذا خوردن را دشوار می کرد .
غذا از قاشقش بر زمین می ریخت . وقتی لیوان در دست می گرفت نوشیدنی روی رومیزی پاشیده می شد و زن و شوهر از این وضعیت عصبی شده بودند . روزی پسز گفت : " باید برای پدر فکری کنیم . من دیگر از این وضعیت خسته شده ام . "
به این ترتیب ، آنها تصمیم گرفتند میز کوچکی در کنجی از خانه را به پدر اختصاص دهند تا اعضای خانواده دور میز به راحتی غذایشان را میل کنند . از آنجایی که پدربزرگ یکی دو ظرف را شکسته بود غذای او را در یک ظرف چوبی می ریختند . گاهی اوقات به پدربزرگ نگاه می کردند قطره اشکی در چشم او ، که در تنهایی خودش در ان گوشه نشسته بود ،
می دیدند . بااین حال آنها به جز اخطارهای تند هنگام ریختن غذا یا افتادن قاشق ، صحبت دیگری با او نمی کردند . پسر چهار ساله همه اینها را در سکوت نظاره می کرد .
یک شب پیش از غذا پدر متوجه شد که پسرش با تکه های چوب روی زمین بازی می کند . او با مهربانی تمام پرسید : "پسرم چی درست می کنی ؟" پسرک با مهربانی پاسخ داد : "دارم کاسه ای چوبی برای شما و مامان درست می کنم تا وقتی بزرگ شدم در آن غذا بخورید ." سپس لبخندی زد و کارش را از سر گرفت .
جمله ای که از دهان کودک خارج شد چنان آنها را در خود فرو برد که دیگر قادر نبودند هیچ کلمه ای بر زبان بیاورند . اشکهایشان جاری شد . نیازی به سخن گفتن نبود ، هر دو می دانستند چه باید بکنند !!
هشت موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتن، که شما هیچ گاه آنان را نمی دانستید. بله،همگی ما می دانیم که انیشتن این فرمول[e=mc2] را کشف کرد. اما واقعیت آن است که چیز های کمی در مورد زندگی خصوصی اش می دانیم،خودتان را بااین هشت مورد،شگفت زده کنید!
گردآورنده " جناب آقای میلاد غطاوی "
یا حق
گفتگوی تلفنی با متخصص رایانه،......
گردآورنده " جناب آقای سید محمد جواد طاهری "
ادامه مطلب ...
پاسخ یک دانشجوی دانشگاه واشنگتن به یک پرسش امتحان شیمی آنچنان جامع وکامل بود که توسط پروفسورش در شبکه جهانی اینترنت پخش شده . خوندنش سرگرم کننده است .
ادامه مطلب ...قبل از پریدن فکر می کردم از همه بیچاره ترم...اما...
before i jumped off from the bulding,i thought that i was the most unlucky person,,, but
ادامه مطلب ...عرفا دشمن همیشگی عقل را دل انگاشته اند و جدال مستمر و پیوسته آنان را ناگزیر دانسته و مباحثه میان آن دو را این گونه انگاشته اند :