انجمن متفرقه

جایگاهی برای به اشتراک گذاشتن دوست داشتنی ترین خواندنی ها،دیدنی ها،شنیدنی ها و ...خود با دیگران

انجمن متفرقه

جایگاهی برای به اشتراک گذاشتن دوست داشتنی ترین خواندنی ها،دیدنی ها،شنیدنی ها و ...خود با دیگران

دانش عاشقانه ی سیب


تو به من خندیدی

وندانستی من

به چه دلهره از باغچه ی همسایه

سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز

خش خش گام تو آرام آرام می دهد آزارم

و من اندیشه کنان

غرق این پندارم

که چرا باغچه ی کوچک ما

...

...

...

...

سیب نداشت


(حمید مصدق)

 واما جواب این شعر از زبان دختر قصه:

 من به تو خندیدم

 چون که می دانستم

 تو به چه دلهره از باغچه همسایه

 سیب را دزدیدی

 پدرم از پی تو تند دوید

 و نمی دانستی

باغبان

 پدر پیر من است

 من به تو خندیدم

 تا که با خنده خود

 پاسخ عشق تو را ، خالصانه بدهم

 بغض چشمان تو لیک

 لرزه انداخت به دستان من  و

 سیب دندان زده از دست من افتاد  به خاک ...

 دل من گفت برو

 چون نمی خواست به خاطر بسپارد

 گریه تلخ تو را

 ومن رفتم

 وهنوز

 سال هاست که در ذهن من آرام آرام

 حیرت و بغض نگاه تو ، تکرار کنان

 می دهد آزارم

 و من اندیشه کنان ، غرق این پندارم

 که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت ؟!


(فروغ فرخ زاد)

 

نظرات 2 + ارسال نظر
میلاد چهارشنبه 24 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:16 ب.ظ

i'm glad this weblog has started posting new posts again.
G Job

دارائی دوشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:42 ب.ظ http://jahrom-dolati.blogsky.com

مرسی. شعر زیبا و البته جالبی بود.
براتون آرزوی موفقیت دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد